کارل فیتزجرالد با او-خوش شانس ملاقات می کند ، با سوفی ، یک دختر یونانی زیبا. او به عنوان آشپز شغل می گیرد ، اما به طور تصادفی یک کارگر دیگر را می کشد. او برای کمک به بهترین دوست بی پروا خود می رود و آنها سعی می کنند بدن را دفع کنند.