کایلاشنات بیوه است و پدر تنها پسری به نام رامش است. او احساس می کند که پسرش به سن بلوغ رسیده است و باید ازدواج کند. او به دیدن تعدادی از خانم های جوان برای او می رود، اما از آنها ناامید می شود، زیرا احساس می کند آنها بیش از حد مد هستند ...