اولاف باید از فروشگاه نظافتچی خانواده مراقبت کند، در حالی که پدرش در یک نمایشگاه دور است. عصر به سه بانوی برزیلی برخورد می کند که از یک لیموزین بیرون انداخته شده اند و نمی دانند کجا بروند. اولاف از آنها دعوت می کند که با او بمانند و سلام...