
اشلی در مسیر تندرو زندگی می کند تا اینکه یک کارشناس به زندگی او حمله می کند و او یک نمایشنامه کریسمس را برای بچه های محروم کارگردانی می کند. او همسر روح خود را پیدا می کند و آنها ممکن است همیشه با خوشحالی زندگی کنند - مگر اینکه برادر ناتنی او او را بکشند.