بعد از اینکه مادرش دچار آنوریسم شد، کامرون 10 ساله توسط خاله میا، که قبلاً یک شوهر و یک دختر داشت، به فرزندی پذیرفته شد. بلافاصله پس از آمدن به خانه جدیدش، کامرون شروع به شنیدن صداهای عجیب و شبح مانند در شب و واقعی کرد...