دایان روزهای خود را به دیگران کمک می کند و به شدت تلاش می کند تا با پسر معتاد به مواد مخدر خود پیوند برقرار کند. از آنجا که این قطعات از وجود او شروع به محو شدن می کنند ، او خود را با خاطراتی که زودتر از چهره فراموش کرده است روبرو می کند.